گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلد اول
سورة البقره...



ص : 49
اشاره
نازل شده است. « منی » که در حجۀ الوداع در «1» ( این سوره مبارکه مدنی است، الّا آیه وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ (الخ
عدد آیات آن: دویست و هشتاد و شش آیه باشد به عدد کوفی که مروي از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است.
کلمات آن: شش هزار و صد و بیست و یک کلمه است.
حروف آن: دویست و پنج هزار و پانصد حرف است.
ثواب تلاوت آن: مجمع البیان- سهل بن سعد از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که فرمود: هر چیزي را
رفعتی است و رفعت قرآن سوره بقره باشد. هر مؤمنی که در خانه خود آن را تلاوت کند، تا سه روز شیطان داخل آن نشود، و اگر
در شب قرائت کند تا سه شب داخل نشود.
«. هر که این سوره را تلاوت نکند، خانه او از جمیع خیرات خالی باشد » : و نیز فرمود
و نیز مروي است که حضرت لشکري را به جنگی میفرستاد.
یک یک را نزد خود طلبیده فرمود: از قرآن چه میدانی؟ عرض میکرد فلان سوره. تا جوانی پیش آمد که در سن از همه کوچکتر
بود، عرض کرد:
فلان و فلان و سوره بقره. فرمود: بیرون روید، این جوان امیر شما باشد.
__________________________________________________
. 1) آیه 281 )
ص: 50
.«1» گفتند یا رسول اللّه جوانی را که از همه کوچکتر است، بر پیرمردان امیر میسازي؟ فرمود: او سوره بقره را میداند
تنبیه: از فرمایش جواب حضرت در این حدیث معلوم میشود که منصب امارت و حکومت و ریاست بر مسلمانان به کثرت علوم و
فضائل میباشد، نه به زیادتی سنّ و شیخوخیت. پس بنابراین حضرت امیر المؤمنین علی- علیه السلام- که جامع علوم شریعت نبوي
و حاوي تمام کتب سماوي و عالم به مغیبات و حلال مشکلات بوده، البته مسلما مقدم باشد بر تمام عالمیان بعد از پیغمبر آخر
الزمان صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
[سوره البقرة ( 2): آیه 1]... ص : 50
صفحه 44 از 303
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
( الم ( 1
علماء و مفسرین را در فواتح سورهها اقوالی است:
-1 در نظر بعضی جزء متشابهات قرآن و علم آنها نزد پیغمبر و ائمه علیهم السلام است.
-2 در معانی الاخبار ابن بابویه صدوق (رحمه الله) از حضرت صادق علیه السلام روایت نمود که فرمود: الم حرفی است از حروف
.«2» اسم اعظم مقطعه در قرآن که مرکب نماید آن را پیغمبر یا امام، و دعا نماید به آن که مستجاب شود
صلّی اللّه علیه و « حضرت محمد » اشاره به « میم » و « جبرئیل » اشاره به « لام » و « اللّه » اشاره به « الف » : -3 ابن عباس و جماعتی گفتهاند
آله و سلّم است یعنی این قرآن از طرف خدا به توسط جبرئیل بر حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده.
ء ا ق ب ت م ح ر « م لا » ء لا آ م ی م ع ی ه ل ا و « فل ا : » 4 - ی خ رب د ن ا ه ت ف گ __________________________________________________
1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 32 (فضل سورة البقره). )
2) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 53 ، حدیث سوّم. )
ص: 51
محبت یا ملک لم یزلی است. « میم » سبحانی و
-5 علم الهدي سید مرتضی (رحمه الله) فرموده: اینها اسامی سورهها باشند، و تسمیه سورهها به این کلمات مشعر است به اینکه این
قرآن که شما عاجز از آوردن مثلش هستید، از جنس همین حروف مستعمله در محاوره و مکالمه میباشد پس چون عاجزید بدانید
کلام خدا و وحی منزل است.
چون حق تعالی حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را وعده فرمود به انزال کتابی که بر صفحه روزگار باقی و هرگز محو
نشود، و به کثرت تکرار کهنه نگردد: وقتی که قرآن نازل شد، حبیب خود را از انجاز وعده خبر داده میفرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 2]... ص : 51
( ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُديً لِلْمُتَّقِینَ ( 2
ذلِکَ الْکِتابُ: آن کتاب سابق موعود، یا آن کتابی که به حضرت موسی و عیسی نزولش وعده شده بود، این قرآن مجید باشد. لا
رَیْبَ فِیهِ:
هیچ شکی نیست در آن، یعنی این قرآن از جهت وضوح برهان به حیثیی است که عاقل منصف اگر به دقت صحیح در آن نظر
نماید، متیقن شود بر اینکه خارق عادت بشر و وحی منزل باشد. یا قرآن کتابی است که شایسته و سزاوار نیست کسی شک در آن
نماید، یا اسباب موجبه شک از تلبیس و تعقید و تناقض و دعاوي بدون برهان و غیره از قرآن منتفی است.
یعنی: کتابی که علی علیه السلام است «1» عیاشی از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود: کتاب علی لا ریب فیه
شکی در او نمیباشد زیرا کمالات آن سرور مشاهده از سیره او و فضایلش منصوب از
__________________________________________________
. 1) تفسیر صافی، جلد اوّل، صفحه 91 )
ص: 52
خدا و رسول است. و اطلاق کتاب بر انسان کامل شایع است چنانچه در کتاب صافی از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده
صفحه 45 از 303
یعنی: «2» که فرمود: الصّورة الانسانیّۀ هی اکبر حجّۀ اللّه علی خلقه و هی الکتاب الّذي کتبه بیده
صورت انسانیه، بزرگترین حجت الهی است بر خلقش، و او است کتابی که بدست قدرت خود آن را نگاشته.
هُديً لِلْمُتَّقِینَ: این قرآن هدایت کننده و راهنما و دلیل است به سوي حق و راه راست براي کسانی که پرهیزکارانند از شرك و
معاصی و مشتیهات نفسانی.
تنبیه: سرمایه کمالات و ترقیات انسانی و سعادت جاودانی، تقوي است، یعنی پرهیزکاري از آنچه موجب نقصان و انحطاط مراتب
سعادت است. و تقوي را سه مرتبه میباشد:
الخ). ) «3» اول: نگاهداري نفس از عذاب مخلّد به سبب تبري از شرك چنانچه فرماید: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَۀَ التَّقْوي
دوم: تجنب و دوري از محرمات و مناهی حتی صغایر. و این قسم در شرع متعارف شده به اسم تقوي که اقدام به واجبات و ترك
.«4» ( محرمات را بنده نماید. این است مراد آیه شریفه: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ (الخ
سوم: اجتناب بنده از آنچه شاغل او باشد از خدا، به این معنی که از همه ماسوي منقطع و به تمام جهات توجّه به حضرت حق نماید.
به عبارة اخري: جهت خالقی را اتخاذ و جهت خلقی را رها نماید. و تقواي حقیقی همین است که اشاره فرموده در آیه شریفه: یا
الخ). و آیه هُديً لِلْمُتَّقِینَ شامل هر سه مرتبه در تقوي میباشد. ) «5» أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ
__________________________________________________
. 2) مدرك پیشین، صفحه 92 )
. 3) سوره فتح، آیه 26 )
. 4) سوره اعراف، آیه 96 )
. 5) سوره آل عمران، آیه 102 )
ص: 53
در مجمع- طبرسی روایت نموده از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: پرهیزکاران را متقین نامیدند به جهت ترك
.«1» کردن آنچه بأسی نیست در به جا آوردن آن براي دوري جستن از وقوع در چیزي که مؤاخذه در آن باشد
در منهج- از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مروي است که فرمود:
متقی کسی است که اگر تمام عمل او را در طبقی نهند و بر جهانیان عرضه کنند، هیچ چیز در آن نباشد که از آن حیا و شرم آید.
«2» در معانی الاخبار- ابن بابویه و عیاشی در تفسیر خود از حضرت صادق علیه السلام روایت کردهاند که فرمود: المتّقون شیعتنا
یعنی پرهیزکاران حقیقی شیعیان واقعی ما میباشند.
بعد وصف پرهیزکاران را فرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 3]... ص : 53
( الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ( 3
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ: صفت اول متقین، آنان که ایمان آورند به آنچه پنهان است، از معتقدات حقه ایمانیه از مبدء و معاد.
تبصره: ایمان مرکب است از سه چیز: اول- تصدیق به قلب، دوم- اقرار به زبان، سوم- عمل به ارکان چنانچه حدیث شریف رضوي
پس هر که اخلال کند به اعتقاد قلبی منافق .«3» علیه السلام فرمود: الایمان هو التّصدیق بالقلب و الاقرار باللّسان و العمل بالارکان
است، و هر که اخلال کند، به اقرار زبانی کافر و هر که اخلال نماید به عمل، فاسق
__________________________________________________
صفحه 46 از 303
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل صفحه 37 )
2) تفسیر برهان، جلد اوّل صفحه 53 ، حدیث دوّم. )
. 3) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 28 )
ص: 54
باشد.
را وجوهی است: « غیب » اما
-1 مراد ایمان به آنچه غائب است، مانند ذات احدیت و ملائکه و انبیاء و حشر و معاد جسمانی و بهشت و جهنم.
-2 مراد هرچیز مخفی که به حس مدرك نشود و بدیهه عقل دال است بر آن، و بر دو نوع است: یکی غیبی که دلیل دالّ بر آن
و دیگر غیبی که دلیل، رهنماي «1» ( نباشد مانند مکنونات علم الهی، چنانچه فرماید: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ (الخ
آنست، مانند صانع عالم و صفات کمال و جلال الهی و احوال عالم آخرت و وحی. و مراد به غیب در آیه شریفه همین قسم است.
-3 مراد قرآن مجید است، زیرا هر حکمی را که فرموده نتیجهاش غائب است.
-4 مراد قلب باشد یعنی کسانی که ایمان آوردهاند به صمیم قلب.
-5 مراد غیب، وجود مبارك حضرت حجۀ بن الحسن العسکري امام زمان- عجل اللّه فرجه- که غائب و مستور از انظار است
و نیز از .«2» چنانچه حضرت صادق علیه السلام فرمود: مراد کسانی هستند که ایمان آورند به قیام قائم علیه السلام که او حق است
آن حضرت سؤال شد از آیه شریفه.
.«3» فرمود: متقین شیعه علی علیه السلام و مراد به غیب حجۀ غائب است، و شاهد آن آیه شریفه فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ
-6 مراد جماعتی هستند که بعد از حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلم تصدیق آن حضرت را نمایند چنانچه در منهج مروي
است که روزي رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به اصحاب فرمود: میدانید میان خلقان کیست فاضلتر؟ عرض کردند:
ملائکه، فرمود: خیر. گفتند:
__________________________________________________
. 1) سوره انعام، آیه 59 )
. 2) کمال الدین صدوق، باب 33 ، صفحه 340 ، حدیث 19 )
[...] . 3) کمال الدین صدوق، باب 33 ، صفحه 340 ، حدیث 20 )
ص: 55
پیغمبران، فرمود: مراد من غیر آنها باشد. پرسیدند: پس چه کسانند؟ فرمود:
جماعتی که بعد از من بیایند و مرا ندیده و مصاحب من نبوده و اعجاز مرا مشاهده نکرده، ورقی چند در بیان طریقه من مطالعه و
بدان عمل کنند.
آنها فاضلترین عالمیانند. و آیه شریفه را تلاوت و فرمود: ایشان برادران منند. عرض کردند ما برادران شما نیستیم؟ فرمود: شما
.«1» اصحاب من و آنها برادران من میباشند
وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ: صفت دوم پرهیزکاران آنکه: و به پاي میدارند نمازهاي واجبه را به شرایط و آداب. به عبارة اخري نماز را با
شرایط کمالیه که روح نماز به آن باشد، به جاي آرند. یا مواظبت و محافظت میکنند حدود آن را و نمیگذارند قصوري در آن
یعنی: براي نماز چهار هزار حدود «2» واقع شود. و از حضرت صادق علیه السلام مروي است که فرمود: للصّلوة اربعۀ آلاف حدود
است. شهید علیه الرحمه تفسیر نموده به واجبات و مستحبات آن، و علّامه مجلسی اوّل قدس اللّه سره فرموده: مراد مسائل متعلقه به
صفحه 47 از 303
آن است.
نکته: تعبیر اداء به اقامه به جهت مشتمل بودن بر قیام است، چنانچه تعبیر شده از نماز به قنوت و رکوع و سجود در آیه: یا مَرْیَمُ اقْنُتِی
.«3» لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِي وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ
وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ: صفت سوم پرهیزکاران آنکه: و از آنچه روزي دادیم ایشان را انفاق میکنند، یعنی حقوق واجبه آن را به
مستحقان میرسانند. نزد بعضی زکات و نزد جمعی صدقه و نزد بعضی نفقه عیال میباشد و ظاهر، صرف مال است در راه خیر،
خواه واجب باشد یا مستحب.
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین، جلد اوّل، صفحه 64 )
2) بحار الانوار، جلد 82 صفحه 303 ، حدیث دوّم. )
. 3) سوره آل عمران، آیه 43 )
ص: 56
یعنی: و از آنچه تعلیم فرمودیم ،«1» در معانی الاخبار و مجمع و عیاشی از حضرت صادق علیه السلام، فرمود: و ممّا علّمناهم یبثّون
ایشان را، منتشر کنند آن را و مخفی ننمایند.
طبرسی (رحمه الله) فرماید: اولی حمل بر عموم است.
تبصره: انفاق کنندگان سه طبقه میباشند: 1- اشخاصی که جمیع مال خود را در راه خدا انفاق کنند، مانند حضرت ابراهیم خلیل
- الرّحمن علیه السلام. 2- متوسطین، کسانی که واجب و مستحب را بپردازند. 3
آنانکه اقتصار کنند بر دادن آنچه واجب است.
تنبیه: در صدقه و انفاق پنج امر باید مراعات شود:
.«2» -1 مخفی دادن، مگر در صورت رجحان که براي تشویق دیگران باشد به دلیل آیه: وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ
.«3» -2 آنکه منت برگیرنده نگذارد و توقعی از او نداشته باشد که فاسد کند آن را، به دلیل آیه: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذي
.«4» -3 از پاکیزهترین و حلالترین مال، نه آنچه مکره طبع است چنانچه فرماید: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها
-4 در وقت دادن، بشّاش و خرسند باشد، که یک درهم آن بر ششصد هزار درهم سبقت میجوید.
-5 سعی نماید به موردي دهد که قابل باشد، مانند رحم و علماء و اهل تقوي، زیرا هر قدر محل مستحسن باشد، ثواب آن مضاعف
شود.
از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است که فرمود:
اطعموا طعامکم الاتقیاء و اولی معروفکم من المؤمنین: اطعام کنید طعام خود
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 39 )
2) آیه 271 بقره. )
3) آیه 264 بقره. )
4) آیه 103 توبه. )
ص: 57
را به پرهیزکاران و صاحبان نیکوکاري از اهل ایمان.
صفحه 48 از 303
تتمه: آیه شریفه دلالت صریحی است بر آنکه انفاقی که موجب ثواب است حلال میباشد، نه حرام زیرا اوّلا: حق تعالی مؤمنان را
مدح فرمود به سبب انفاق، و منفق به حرام مستحق مدح نیست به اجماع امّت. ثانیا:
خداوند امر به انفاق فرمود که أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ و به اجماع امّت حق تعالی امر به حرام نمیفرماید، زیرا انفاق از حرام مستلزم
تصرف در حرام و تصرف در حرام، حرام خواهد بود. ثالثا: اگر انفاق از حرام صحیح باشد، لازم آید ذات سبحانی باعث اغراء به
جهل شده باشد که بندگان مال حرام را به هر قسم بتوانند به دست آرند و انفاق کنند و این امر قبیح بر خداي تعالی روا نیست. پس
معلوم شد که حرام روزي نباشد، بلکه منحصر در حلال باشد، لیکن چون شخص از حرام طلب کند مییابد آن را و روزي حلال از
دست او میرود.
[سوره البقرة ( 2): آیه 4]... ص : 57
( وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ( 4
وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ: صفت چهارم پرهیزکاران: و آنانکه ایمان میآورند، بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ: به آنچه نازل شده به سوي تو، که مراد وحی
و قرآن است.
وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ: صفت پنجم: و ایمان میآورند به آنچه نازل شد پیش از تو که تورات و انجیل و زبور و صحف منزله از
آسمان باشد، و مؤمنین به طور اجمال باید ایمان داشته باشند به انبیاء گذشته و کتابهاي منزله که بنابر مشهور چهار کتاب و صد
صحیفه نازل شده.
وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ: صفت ششم متقین آنکه: و به سراي دیگر که قیامت باشد، یقین دارند و ایمان آنها به طوري است که اصلا
شک و
ص: 58
ریبی در هیچ امري از امور آخرت در قلب آنها نباشد.
تنبیه: ایقان، علمی است که به کلی شک و ریب از آن منتفی باشد، یا عیانا یا استدلالا و نظر لکن نظر و استدلال مهمتر باشد از
عیان، زیرا مشاهده به چشم گاهی خطا میرود. پس یقین بر سه قسم است: اول- یقین عیان که بعد از مشاهده قطع حاصل کند به
حقیقت امر. دوم- یقین متوسط که به بیان و خبر متواتر حاصل شود از شدت تواتر آن. سیم- یقین به استدلال و نظر که از هر دو
قسم مذکوره محکمتر و اقوي میباشد.
عبرت: در کتاب کافی از حضرت صادق علیه السلام مروي است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روزي نماز صبح را
خواندند. نظر نمودند به جوانی در مسجد، لاغر و زرد رنگ و چشمها فرو رفته. حضرت فرمود: چگونه صبح نمودي؟ عرض کرد:
صبح نمودم به حالت یقین.
حضرت متعجب از گفتار او و فرمود: هر چیزي را حقیقتی است، حقیقت ایقان تو چیست؟ عرض کرد: یقین من مرا محزون ساخته،
و بیدار داشته شب مرا، و تشنه ساخته روز مرا، و چنان یقین دارم به امور آخرت که گویا در عرش الهی مینگرم و حشر خلایق را
میبینم و اهل بهشت را نظر میکنم که متنعم هستند و اهل جهنم به خروش مشغول و معذبند و گویا الان زفیر آتش را میشنوم.
حضرت به اصحاب فرمود: این بندهاي است که خدا قلب او را به نور ایمان منور ساخته و به جوان فرمود: ملازم باش بر آنچه هستی.
پس جوان گفت: یا رسول اللّه دعا فرما که خدا مرا شهادت نصیب فرماید. حضرت دعا نمود، چیزي نگذشت که در یکی از جنگها
.«1» شهید شد، بعد از نه نفر که او دهمی آنها بود
تنبیه: علماء اخلاق فرمودهاند ده طایفه از مغرورین هستند:
صفحه 49 از 303
1 -
ن
ا
ن
آ
ه
ک
ن
ی
ق
ی
د
ن
ن
ا
د
ه
ک
ا
د
خ
ق
ل
ا
خ
ن
ا
ش
ی
ا
ت
س
ا
،
و
تا ذ
ی
ن
ا
ح
ب
س
ا
ر
__________________________________________________
.( 1) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب حقیقۀ الایمان و الیقین، حدیث دوّم (جلد 2 صفحه 53 )
ص: 59
عبادت نکنند.
-2 آنان که یقین دانند خدا رازق ایشان است، و مطمئن نشده دائما شکایت کنند.
-3 آنان که یقین به فانی بودن دنیا دارند، با این حال جمع مال کنند.
-4 آنان که یقین دانند اهل و عیال و اولاد دشمن هستند، جهت آنها مال تهیه کنند.
-5 آنان که یقین به مرگ دارند و مستعد آن نشوند.
-6 آنان که یقین دارند قبر منزل او باشد و آن را آباد نسازند به عمل صالح.
-7 آنان که یقین دارند خداي تعالی محاسب است، و محاسبه خود را نکنند.
-8 آنان که یقین دارند که معبر صراط است، و سنگینی گناهان را سبک نسازند.
-9 کسانی که یقین دارند که جهنم محل فساق و فجار است، با وجود بر این فسق و فجور را مرتکب شوند.
-10 کسانی که یقین دارند که بهشت جاي نیکوکاران است، چگونه طاعات و اعمال صالحه را ترك نمایند!
[سوره البقرة ( 2): آیه 5]... ص : 59
( أُولئِکَ عَلی هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 5
أُولئِکَ عَلی هُديً مِنْ رَبِّهِمْ: آن گروه متصف به صفات مذکوره، ایشانند بر هدایت و راه راست از جانب پروردگارشان وَ أُولئِکَ
هُمُ الْمُفْلِحُونَ: و آن جماعت ایشانند رستگاران از عذاب الهی و رسیدهاند به درجات نامتناهی.
ص: 60
تنبیه: آیه شریفه آگاهی است بر آنکه متقیان رستگارند، یعنی غیر ایشان رستگار نخواهند بود.
در منهج از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروي است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: انّ علیا و شیعته هم
بدرستی که علی علیه السلام و شیعیان او رستگارانند. یعنی کمال رستگاري مخصوص به ایشان، و غیر ایشان از «1» الفائزون
رستگاري بیبهرهاند. و مراد به شیعه آن کسانند که پیروي نمودند آن حضرت را در گفتار و رفتار و کردار. و از آیه شریفه مستفاد
میشود علوّ شأن و رتبه پرهیزکاران از شرك و گناهان و ترغیب در اقتفاي آثار ایشان.
نکته: آیه شریفه از چند وجه تنبیه فرموده بر اختصاص متقیان به رسیدن ایشان به فلاح دین و دنیا و آخرت: 1- بناي کلام بر اسم
اشاره از براي تعطیل به ایجاز. 2- تکریر آن. 3- تعریف خبر. 4- توسیط فصل به جهت اظهار قدر ایشان و اقتدا به آثار ایشان.
جواب فرمودهاند که: مراد به « امامیه » . به این آیه متمسک شده که فساق مؤمنین بدون توبه در عذاب مخلد هستند « وعیدیّه » : تبصره
مفلحان، کاملان در فلاحند پس حصر نباشد، و غیر کاملین بعد از عذاب نجات یابند و عذاب مخلّد مخصوص به کفار باشد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 6]... ص : 60
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ( 6
چهار آیه از اول این سوره در مدح مؤمنان نازل شده و دو آیه در مذمت کفار، و بعد سیزده آیه در وصف منافقان نازل فرموده، و
صفحه 50 از 303
آن دو آیه در مذمت کفار اینست که فرماید:
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد اوّل، صفحه 70 )
ص: 61
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا: به درستی که آنان که کافر شدند از روي انکار و عناد، و پوشانیدند نور ایمان خود را به ظلمت کفر و شرك، و
التفات ننمودند به حجج ظاهره و دلایل باهره تا ایشان را از ضلالت و گمراهی به سر حد هدایت و رستگاري رساند، این جماعت
کفار، سَواءٌ عَلَیْهِمْ:
مساوي است برایشان، أَ أَنْذَرْتَهُمْ چه بترسانی ایشان را از عذاب و عقاب، أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ: یا نترسانی ایشان را، لا یُؤْمِنُونَ: ایمان
نیاورند، یعنی ترساندن و نترسانیدن نسبت به آنان مساوي و ایمان نیاورند زیرا در آیات و معجزات تو نظر نمیکنند تا عالم شوند به
رسالت تو و تصدیق قرآن تو را نمایند.
تنبیه: کفر در لغت به معنی ستر است، و چون کافر ستر میکند نور ایمان و حق را به ظلمت ضلالت و باطل، لذا او را کافر نامند و
- چنانچه ایمان ده درجه دارد، کفر هم ده درجه دارد: 1- کفر به خدا. 2- کفر به ملائکه. 3- کفر به انبیاء. 4- کفر به اوصیاء. 5
کفر به دین خدا.
-6 کفر به معجزات. 7- کفر به کتاب خدا. 8- کفر به ضروریات دین مثل نماز و حج و زکات. 9- کفر به معاد. 10 - کفر به
محرمات الهیه مانند ربا و مسکرات.
و به اعتباري کفر بر چهار قسم شود:
-1 کفر انکاري آنست که نشناسد خدا را اصلا و اقرار هم ننماید.
-2 کفر نفاقی آنکه اقرار دارد به زبان و اعتقاد ندارد به قلب.
-3 کفر جحودي آنکه معرفت داشته باشد به قلب و اقرار نکند به زبان مانند کفر شیطان.
-4 کفر عنادي آنکه معرفت دارد به قلب و اقرار نکند به لسان از جهت حسد و سرکشی (مانند کفر أبو جهل لعنه اللّه). این قسم از
کفر است که مصداق آیه شریفه میباشد که هرچه آیات و بیّنات از حضرت نبوي صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مشاهده نموده و
هرچه دعوت به حق شد، ابدا تأثیري نبخشید. چنانچه از ابن عباس نقل شده که این آیه در شأن احبار
ص: 62
یهود نازل شده که به حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایمان نیاوردند، با آنکه یقین به رسالتش داشتند از جهت حسد و
بغی، امر آن حضرت را کتمان نمودند.
[سوره البقرة ( 2): آیه 7]... ص : 62
( خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ ( 7
خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ: مهر نهاد خداي تعالی بر قلبها و گوشهاي ایشان، وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ: و بر چشمهاي ایشان
پوششی به سبب سوء اختیار آنان. یعنی: چون فائده قلب که آن ادراك حق است، و ثمره سامعه که آن شنیدن آیات است، و نتیجه
باصره که دیدن معجزات است بر آنها مترتب نمیشود پس گویا این هرسه عضو از ایشان مسلوب است. این کلام تعلیل است به
جهت حکم سابق که آن اخبار به ایمان نیاوردن ایشان است. وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ: و براي ایشان است عذابی بزرگ در دنیا به کشتن
و اسیر شدن و در آخرت به مخلد بودن در آتش جهنم.
صفحه 51 از 303
تنبیه: این مطلب در محل خود ثابت شده که حق تعالی منزه است از فعل قبیح و مبرّا از نقص و عیب پس اسناد ختم و طبع و غشاوه
به خدا بر سبیل مجاز باشد، به جهت مبالغه و تأکید. بنابراین معنی آیه مأوّل باشد به یکی از وجوه مذکوره:
اول آنکه: اعراض از حق چون متمکن و راسخ شده در قلوب کفار به سبب فرط عناد و انکار، پس گویا چنین حالت از صفات
خلقی و طبعی ایشان است که مجبورند بر آن.
دوم آنکه: مراد به ختم، تمثیل حال قلوب ایشان است به قلوب بهائم چنانچه قلوب آنها خالی از فهم و ادراك است همچنین قلوب
این کفار. یا
ص: 63
آنکه قلوب کفار اگر مختوم میبود، پس باید حیوان باشند زیرا قلوب حیوانات مختوم میباشد نه انسان، و این کفار انسانند لکن
قلب آنها از بیفهمی و بیادراکی مانند قلوب مختومه بهائم باشد.
سوم آنکه: مراد ختم است در آخرت، یعنی حق تعالی ایشان را در نشأه آخرت کور و کر و بیعقل خواهد کرد چنانچه در آیه
دیگر فرموده:
بنابراین اخبار به ماضی به جهت تحقیق و تیقن وقوع آن است. .«1» وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَۀِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُ  ما
چهارم آنکه: ختم، کنایه از شهادت است، چنانچه گویند: ختمت علیک بان لا تعلم، یعنی: شهادت دادم به اینکه تو نمیدانی. پس
معنی آیه چنین شود که حق تعالی شهادت داد بر اینکه قلوب کفار تفکر نکند در امر حق، و گوشها و چشمهاي آنها نمیشنود و
نمیبیند حق را تا قبول کنند آن را.
پنجم آنکه: این کلام حکایت است از قول کفار که بر سبیل استهزاء و تهکم میگفتند قلوبنا فی اکنّۀ قلبهاي ما در غلاف و پوشش
یعنی: در گوشهاي ما سنگینی است از شنیدن، و میان ما و تو پردهاي است از «2» است. وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ
دیدن.
ششم آنکه: حق تعالی نشانهاي قرار دهد بر قلب و گوش و چشم کفار به نشانهاي که ملائکه بشناسند و به سبب آن آنها را دشمن
دانند. چه در آثار آمده: هرگاه کافري در کفر به مرتبهاي رسید که حق تعالی میداند که ایمان نخواهند آورد، در دل آنها نقطه
سیاهی ظاهر کند تا ملائکه به سبب آن عالم شوند و او را مذمت و لعنت کنند همچنانکه در دل مؤمن نقطه سفیدي ظاهر فرماید، تا
ملائکه عالم شوند به ایمان او و براي او استغفار نمایند.
__________________________________________________
. 1) سوره اسراء، آیه 97 )
. 2) سوره فصلت، آیه 5 )
ص: 64
نکته: آیه شریفه نسبت ختم را به قلوب و سمع فرموده، لکن ابصار را غشاوه ذکر فرموده براي آنکه چون قلب و سمع مشترکند در
ادراك از جمیع جهات پس مانع آنها را ختم فرموده، به جهت آنکه ختم مانع است از جمیع جهات. اما ادراك ابصار مختص است
به مقابله و لذا مانع ادراك آن را غشاوه ذکر نموده که منع کند بصر را از دیدن.
[سوره البقرة ( 2): آیه 8]... ص : 64
( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ ( 8
شأن نزول: جماعتی از منافقان و اتباع آنان با هم قرار دادند که به زبان اظهار ایمان کنند و در دل به اعتقاد باطل خود باشند، تا از
صفحه 52 از 303
دست مسلمانان رهائی یابند و مانند آنان نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مقرب شوند و از اسرار مسلمانان خبردار شده کفار را
خبردار کنند. پس به اتفاق خدمت حضرت نبوي صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمده اظهار ایمان نمودند، حق تعالی آیه شریفه را نازل
فرمود:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ: و بعضی از مردمان کسانی هستند که میگویند به زبان، آمَنَّا بِاللَّهِ: ایمان آوردیم به خداي یگانه، وَ بِالْیَوْمِ
الْآخِرِ: و به روز باز پسین که قیامت میباشد. چون اقرار آنها زبانی بود، نه از روي تصدیق قلبی لذا خداي تعالی نفی ایمان آنها را
فرمود که: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ: و حال آنکه نیستند ایشان گرویدگان و تصدیق کنندگان.
تبصره: نسبت قلب به زبان دوازده قسم میشود. زیرا احوال قلب چهار است: اول- اعتقادي است مطابق واقع، و آن علم است. دوم-
اعتقادي است مطابق بدون دلیل، و این اعتقاد مقلد است. سوم- اعتقادي است غیر مطابق، و آن جهل است. چهارم- خلو قلب از
یکی از این احوال. و احوال زبان سه قسم است: اول- اقرار. دوم- انکار. سوم- سکوت. پس حاصل ترکیب به ضرب این دو با هم
دوازده قسم میشود، دو قسم آن
ص: 65
صحیح و ده قسم دیگر جزء نفاق است.
در کتاب کافی- از حضرت صادق علیه السلام مروي است که فرمود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: ثلث من کنّ فیه کان
یعنی: سه صفت در هر که باشد، .«1» منافقا و ان صام و صلّی و زعم انّه مسلم: من اذا ائتمن خان و إذا حدّث کذب و اذا وعد اخلف
منافق است و اگرچه روزه بدارد و نماز بخواند و گمان کند که مسلمان است.
اول: کسی که هرگاه امینش کنی خیانت کند، و این دو قسم را شامل است: یکی خیانت در امانت خلقی و دیگري خیانت در امانت
خالقی که قرآن و احکام خدا و رسول باشد.
دوم: کسی که هرگاه سخن گوید، دروغ گوید: این هم دو قسم باشد:
یکی دروغ به خلق و دیگر به خالق و نسبت به دین که گوید: الاسلام دینی و القرآن کتابی و در عمل مخالفت اسلام و قرآن نماید
که کذب عملی باشد.
سوم- کسی که هرگاه وعده کند خلاف نماید، که شامل شود وعدهاي که با خدا نماید مانند توبه، و وعده با مردم که خلاف کند.
تتمه: علامات منافق: صفاتی براي مؤمن و منافق ذکر نمودهاند:
-1 مؤمن مأیوس است از همه کس به غیر از خدا، و منافق امیدوار به همه کس به غیر از خدا.
-2 مؤمن عمل میکند و میگرید، و منافق گناه میکند و میخندد.
-3 مؤمن امر و نهی کند به سیاست شرعیه و منافق امر و نهی کند به ریاست نفسیه.
-4 مؤمن مال را سپر دین کند، و منافق دین را سپر مال کند.
5 -
ن
م
ؤ
م
ب
ل
ط
د
ن
ک
ق
ح
ت
س
م
ا
ر
ا
ت
د
ه
د
ب
و
ق
ف
ا
ن
م
ل
ل
ع
ت
د
ی
ا
م
ن
ا
ت
ي
ز
ی
چ
د
ه
د
ن
.
__________________________________________________
1) اصول کافی، جلد 2، صفحه 290 ، حدیث 8 (کتاب الایمان و الکفر، باب فی اصول الکفر). )
ص: 66
-6 مؤمن زلّتی که نماید استغفار کند، و منافق قاصد هر گناه و اصرار نماید.
-7 مؤمن افعال حسنه را بجا آورد بیگفتن، و منافق همه را گوید بدون به جا آوردن.
-8 سعی مؤمن در نجات خود و غیر باشد، و جهد منافق در هلاك خود و غیر باشد.
صفحه 53 از 303
-9 مؤمن هر چه کند نگوید، و منافق نکرده باز گوید.
[سوره البقرة ( 2): آیه 9]... ص : 66
( یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ( 9
یُخادِعُونَ اللَّهَ: مکر میکنند خدا را به حسب صورت و گمان باطل خود که اظهار ایمان کنند و مخفی نمایند کفر را، وَ الَّذِینَ آمَنُوا:
و مکر و خدعه نمایند با اهل ایمان که گویند ما به خدا و پیغمبر ایمان آوردهایم، لکن حیله و مکر میکردند به اقوال خود به مؤمنان
که ما ایمان آوردیم و به افعال خود که در مسجد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به نماز حاضر میشدند تا خود را در انظار مردم
مؤمن نشان دهند. حق تعالی در باره آنها فرماید: وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَ هُمْ: و فریب ندهند حقیقتا به این رویّه مگر نفس خودشان را
زیرا نتیجه و بال خدعه آنها که عذاب عظیم و عقاب الیم است، به خودشان برگردد نه بر غیر. وَ ما یَشْعُرُونَ: و ادراك نمیکنند که
نتیجه و خاتمه جزاي این عمل به خود آنها عائد شود و فرط غفلت و زیادتی ملعنت، مانع حواس آنها گردیده که ادراك نمیکنند.
این کار گذشته از مسئولیت، خلاف وظیفه انسانیت است.
در تفسیر برهان و عیاشی از حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش سؤال شد: در چه چیز است نجات فرداي قیامت؟ فرمود:
نجات در اینست که خدعه نکنید خدا را، پس جزاي خدعه به شما برگردد زیرا هر که
ص: 67
خدعه نماید با خدا، منخلع سازد از او ایمان را، در این حال نفس او را فریب دهد، اگر تعقل کند دریابد آن را. عرض کردند:
چگونه خدعه نماید با خدا؟ فرمود: عمل کند به آنچه خداوند عز و جل امر فرموده، پس قصدش به آن، غیر خدا باشد. پس اندیشه
نمائید خدا را و بپرهیزید از ریا زیرا شرك به خدا باشد. به درستی که ریا کننده خوانده شود روز قیامت به چهار اسم: یا کافر، یا
فاجر، یا غادر، یا خاسر، حبط گردید عمل تو، و باطل شد اجر تو، نجاتی نیست براي تو، پس بخواه اجر خود را از کسی که عمل
.«1» براي او نمودي
تبصره: علماء اخلاق فرمودهاند: هر موجودي در عالم خلقتش خاصهاي دارد و خاصه انسانی نفس ناطقه است براي ستایش و
پرستش خالق خود.
پس اگر آن ادراك را در محل خود صرف ننمود، از وصف انسانیت خارج و داخل در مرتبه بهیمیت شود. چنانچه تدارك نکرد،
« ما یشعرون » یعنی نفس را عودت نداد به معارف حقه و طاعت الهیه، کم کم تنزل نموده تا به مرتبه نبات و جماد و در زمره
محسوب خواهد شد. و علاج آن ممکن است به درك فضائل و ترك رذائل که در این باب کتابهاي اخلاق مدون گردیده.
[سوره البقرة ( 2): آیه 10 ]... ص : 67
( فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ ( 10
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ: در قلبهاي آنها که محل اعتقاد است، مرض نفاق و حسد به مؤمنین و شک رسوخ یافته، به سوء اختیار آنان
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل صفحه 60 ، حدیث دوّم. )
ص: 68
فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً: پس زیاد فرمود ایشان را خداي تعالی بیماري، یعنی غم و غصه آنها را زیاد فرمود به سبب تقویت امر پیغمبر خود
و علوّ شأن اسلام و قرآن زیرا هرچه شئونات رسول خود را ظاهر فرمود، مرض قلبی منافقین زیادتر شد، و چون سبب زیادتی مرض
صفحه 54 از 303
آنها که تقویت و ظهور شوکت اسلام است از جانب خدا باشد، لذا مجازا اسناد به خدا داده شده.
تبصره: مراد به مرض قلبی، کفر باطنی میباشد. یعنی همچنانکه طبیعت به سبب مرض از حالت طبیعی خود منحرف شود، این
منافقین هم به واسطه کفر باطنی از حالت طبیعیه که فطرت اسلام است منحرف گشته، به مرض نفاق مبتلا شدهاند. پس حق تعالی
نفاق آنها را زیاد گردانید، به این وجه که هرچند حجج و آیات بیشتر ظاهر مینمود، کفر و نفاق آنها زیادتر میشد و چون ازدیاد
نفاق نزد زیادتی آیات الهیه است، لذا اسناد ازدیاد به او- سبحانه- واقع شده، بر سبیل مجاز نه حقیقت. یا قلوب آنان مشحون به
حزن و اندوه است، به سبب ظهور فضایح ایشان به نزول قرآن. پس خداي تعالی زیاد گردانید مرض آنان را که حزن و اندوه است،
به سبب کثرت اخبار به قبایح و فضایح ایشان به حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: و براي ایشان است عذابی دردناك که آتش جهنم باشد، بِما کانُوا یَکْ ذِبُونَ: به سبب آنچه بودند که دروغ
میگفتند به مؤمنان، از دعوي اسلام و ایمان در گفتار و کتمان کفر در نهان.
تنبیه: چنانچه بدن انسانی دو حالت دارد: یکی صحت و دیگري مرض همچنین قلب انسانی که عبارت باشد از لطیفه ربّانیه و ناطقه
قدسیه، دو حالت دارد: یکی صحت یعنی ملزم شدن به معتقدات حقه ایمانیه و دیگر مرض یعنی اعتقاد نداشتن به اصول اسلامیه. و
منشأ افعال صادره انسانی از خیر و شر قلب میباشد چنانچه در کتاب خصال از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي
است که فرمود: فی الانسان مضغۀ اذا هی سلمت و صحّت سلم بها سایر الجسد فاذا سقمت سقم بها سایر
ص: 69
یعنی: در انسان پاره گوشتی است، هرگاه او سالم و صحیح شد سالم شود سایر جسد و اگر مریض .«1» الجسد و فسد و هی القلب
شود، به سبب او سایر جسد و قلب او مریض میباشد. و مسلم است نزد عاقل که مرض قلبی کفر و نفاق و سوء اعتقاد و اخلاق
رذیله اقوي و اشدّ است ضرر آن از مرض جسدي زیرا امراض جسدي چنانچه معالجه نشود منجر به هلاك دنیوي گردد، و لکن
امراض قلبیه موجب هلاکت اخروي و عذاب الیم خواهد شد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 11 ]... ص : 69
( وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ( 11
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ: و زمانی که گفته شود مر منافقین را. یعنی پیغمبر یا مؤمنین به آنها گویند: لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ: فساد نکنید در زمین
به عصیان و طغیان و بازداشتن مردمان از ایمان، به پیغمبر و قرآن و فریب دادن مؤمنان و توهین اسلام نزد کافران قالُوا إِنَّما نَحْنُ
مُصْ لِحُونَ. در جواب گویند از روي انکار: این است و جز این نیست ما اصلاح کنندگانیم، یعنی کارهائی که از ما صادر شود،
صلاح و صواب میباشد. حق تعالی رد آنها را فرماید که:
[سوره البقرة ( 2): آیه 12 ]... ص : 69
( أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ ( 12
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ: آگاه باشید اي مؤمنان به درستی که منافقان، ایشانند فساد کنندگان. و از جمله فساد تولید حرب و فتنه به
خدعه با مؤمنان و اعانت کفار بر ایشان و افشاي اسرار مسلمانان نزد اشرار و
__________________________________________________
[...] . 1) خصال، حدیث شماره 109 )
ص: 70
صفحه 55 از 303
همچنین تجرّي در معاصی و اهانت به دین موجب فساد است، زیرا اخلال به شرایع حقّه و اعراض از آن، سبب هرج و مرج و اختلال
نظام عالم خواهد بود. پس این جماعت مفسد هستند، وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ: و لکن نمییابند و درك نمیکنند و نمیدانند که عمل
آنها بر وجه صلاح نیست، به جهت عدم تفکر در آیات بیّنه و حجج واضحه و اگر به دیده بصیرت فساد آن را میدانستند، هر آینه
این گونه اعمال از آنها صادر نشدي و به اصلاح افعال خود میکوشیدند.
تبصره: این مطلب محقق شده که آیات قرآنی اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب یعنی مصداق آن در هر عصر و زمانی
موجود شد، حکم طاري شود. بنابراین مسلمان متدیّن متّقی باید نهایت احتیاط را از دست ندهد، چه بسا شود جماعتی امري را به
نظریات خود خیر و صلاح و طاعت دانند و حال آنکه به نظر عاقبت اندیشی اشخاص فطن، مورد فساد است.
چنانچه مشاهده میشود قسمتی از امورات غیر مشروعه به وجهه صلاح عملی شود، و لکن عاقبت آن وخیم است وقتی خیرخواهان
حقیقی به آنها گویند اینگونه امور بالاخره باعث فساد اخلاقی و اختلال نظام اجتماعی و مخالفت دینی خواهد بود، جواب دهند ما
صلاح و خیر را منظور داریم. آیه شریفه ابلاغ فرماید: آگاه باشید به درستی که ایشانند فسادکنندگان، و لکن ادراك و شعور آن را
ندارند که دریابند. و قول سلمان فارسی نیز مؤید میباشد. در مجمع، طبرسی نقل نموده که سلمان فارسی- رضی اللّه عنه- فرموده:
اهل این آیه هنوز بوجود نیامدهاند. مراد آنست که اهل این آیه منحصر نبوده به جماعتی که در آن زمان بودند، بلکه شامل جماعت
.«1» دیگر هست که بعد از این پیدا شوند
که موضوع است « الّا » نکته: آیه شریفه رد دعوي آنها است به ابلغ رد، به جهت آنکه دو حرف تأکید در صدر آن واقع شده، یکی
به جهت تنبیه بر
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 49 )
ص: 71
تحقیق آنچه بعد از آنست زیرا همزه استفهامیه براي انکار و چون بر نفی داخل شد، افاده تحقیق، و نفی در نفی موجب اثبات و
ایجاب است و لذا جمله بعد از آن واقع نشود مگر آنکه مصدر باشد. تأکید دوم انّ که مثبت نسبت و محقق باشد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 13 ]... ص : 71
( وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ ( 13
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا: وقتی گفته شود مر منافقان را که ایمان آورید و تصدیق کنید پیغمبر را به اعتقاد قلبی، کَما آمَنَ النَّاسُ:
همچنانکه ایمان آوردهاند مؤمنین به اخلاص و حسن عقیده، و از شوائب نفاق محترز گردیده قالُوا أَ نُؤْمِنُ: گویند منافقین در جواب
آیا ایمان آوریم، کَما آمَنَ السُّفَهاءُ: چنانچه ایمان آوردهاند بیخردان و کم عقلان؟! (استفهام، انکاري است، یعنی هرگز ایمان
نیاوریم، چنانکه سفهاء ایمان آوردهاند.)
حق تعالی تکذیب و رد قول آنها فرمود به اینکه: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ: آگاه باشید و بدانید اي مؤمنان مصدّق! به درستی که منافقان
ایشانند بیخردان و کم عقلان، نه مؤمنان زیرا سفیه کسی است که به واسطه کمی معرفت و نقصان عقل و خفت رأي، جلب
مضرّات و دفع منافع نماید و چون منافقان، عصیان را طاعت و کفر را موجب تقرب به خدا دانسته و این عین خسران و سبکی عقل
است، پس حقیقۀ سفیه و جاهل آنها هستند. وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ: و لکن نمیدانند که جاهلند. این فرمایش مبالغه است در جهل آنها،
زیرا جهل بر دو قسم است: قسم اول- آنکه جاهل باشد، لکن معترف و متوقف است بر جهل خود. در این صورت ممکن است
بعض آیات و مواعظ او را نفع بخشد و بالاخره مهتدي شود.
صفحه 56 از 303
قسمت دوم- جهل مرکب است، یعنی شخصی جاهل عالم به جهل خود
ص: 72
نباشد و ارشاد و هدایت و بیانات حقه علمیه را رد نموده ابدا تدبر و تفهمی نیابد، و مادام العمر به سفاحت و نادانی باقی ماند، و این
اعظم و اقبح از مرتبه اول است.
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکّب أبد الدّهر بماند
در کتاب کافی در فرمایش حضرت موسی الکاظم علیه السلام به هشام فرماید: یا هشام من سلّط ثلاثا علی ثلاث فکانّما اعان علی
هدم عقله، من اظلم نور تفکرّه بطول امله و محی طرائف حکمته بفضول کلامه و اطفأ نور عبرته بشهوات نفسه فکانّما اعان علی هدم
یعنی: اي هشام! هرکه مسلط سازد سه چیز را بر سه چیز، پس کمک نموده بر .«1» عقله و من هدم عقله افسد علیه دینه و دنیاه
خرابی عقلش: هرکه تاریک کند نور فکر خود را به درازي آرزو، و محو نماید لطایف حکمت خود را به زیادي کلام، و خاموش
سازد نور عبرت خود را به شهوات نفس خود پس به درستی که کمک نموده بر ویرانی عقل خود، و هرکه منهدم شود عقل او
فاسد نموده دین و دنیاي خود را.
علماء اخلاق فرمودهاند: عقل فیوضات عالیه میبخشد، و انسان را وادار کند به اموري که نفع ابدي دارد، و منع نماید از چیزهائی
که نفع فعلی و لکن ضرر دائمی را موجب شود به شرطی که مغلوب هواي نفس و شهوات نشده باشد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 14 ]... ص : 72
( وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ ( 14
شأن نزول: عبد اللّه ابیّ با منافقان، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را
__________________________________________________
.( 1) اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12 (جلد اوّل صفحه 17 )
ص: 73
با مؤمنین ملاقات و هریک را مدح نمودند. حضرت فرمود: اي ابیّ از خدا بترس و نفاق مکن. گفت: یا ابا الحسن نسبت نفاق به ما
میدهی؟ ما هم مثل شما ایمان و تصدیق پیغمبر نمودهایم. حق تعالی به جهت تکذیب آنها و تصدیق حضرت امیر المؤمنین علیه
السلام آیه شریفه را نازل فرمود:
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا: و زمانی که ملاقات کنند منافقان با آنان که ایمان آوردهاند، قالُوا آمَنَّا: گویند ایمان آوردهایم به پیغمبر و
کتاب او وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ: و زمانی که خلوت کنند همکیشان خود را که در کفر و گمراهی و تکبر و خودسري مانند
شیاطین هستند، قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ: گویند از روي اعتقاد با شما هستیم در کیش و دین، إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ: اینست و جز این نیست که
ما در گفتار آمنّا استهزاء و سخریه میکنیم مؤمنان را.
ابن شهر آشوب از امام محمد باقر علیه السلام: انّها نزلت فی ثلثۀ لمّا قام النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله بالولایۀ لأمیر المؤمنین علیه السلام
.«1» اظهروا الایمان و الرّضا بذلک فلمّا خلوا باعداء امیر المؤمنین علیه السلام قالوا انّا معکم انّما نحن مستهزؤن
ابن شهر آشوب از حضرت باقر علیه السلام روایت نموده تأویل آیه شریفه که نازل شد در حق آن سه نفر: اوّلی و دومی و سومی،
وقتی که قیام فرمود پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به ولایت به جهت امیر المؤمنین علیه السلام، ظاهر کردند ایمان را و خشنودي
به آنرا پس چون خلوت با دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام نمودند، گفتند: ما با شما هستیم، به درستی که ما استهزاء کنیم مؤمنین
را.
صفحه 57 از 303
حق تعالی از جانب مؤمنان جواب آنها را فرماید که:
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل صفحه 64 ، حدیث سوّم. )
ص: 74
[سوره البقرة ( 2): آیه 15 ]... ص : 74
( اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ( 15
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ: خدا جزاي سخریه و استهزاء را به آنها دهد در روز قیامت.
تبصره: این مطلب ثابت شده که حق تعالی از افعال قبیح منزه و مبرّي میباشد. بنابراین آیه شریفه به یکی از وجوه مؤوّل باشد:
اول در تفسیر برهان- حسن بن فضال از پدرش نقل نموده که از حضرت رضا علیه السلام سؤال نمودم از این آیه، فرمود: به درستی
.«1» که خدا استهزاء نفرماید و لکن جزا دهد ایشان را جزاي استهزاء
دوم آنکه از باب صنعت مقابله و مشاکله باشد که متکلم لفظ دوم را مثل لفظ اول بیان کند، مانند آیه جَزاءُ سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثْلُها.
سوم آنکه از باب تسمیه لازم به اسم ملزوم باشد، یعنی خدا وارد میسازد حقارت و خواري استهزا را برایشان.
چهارم از باب تسمیه سبب که استهزاء است به اسم مسبّب که وبال استهزاء باشد. یعنی خدا راجع سازد و بال استهزاء را بر آنها.
در تفسیر ابو الفتوح رازي عدي بن حاتم روایت نموده که حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: روز قیامت جماعت
منافقان را تمکین دهد تا در عقب مؤمنان بروند و به نور ایشان عقبات صراط را روند تا به در بهشت رسند، کمال و جمال و حور و
قصور و اشجار و انهار را مشاهده کنند، بوي بهشت به مشام آنها رسد، پاي برداشته تا در بهشت گذارند، مأموران زبانیه رسیده آنها
را به طرف جهنم سوق دهند و در آتش اندازند.
گویند: خدایا چون میدانستی که اهل آتش هستیم، چرا ما را تمکین
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل صفحه 64 حدیث پنجم. )
ص: 75
دادي تا به در آن آئیم و جمال آن را ببینیم؟ خداوند فرماید: تا دانید کجا آمدهاید و از چه واماندهاید و حسرت شما زیاد شود. این
جزاي استهزائی است که در دنیا با مؤمنان نمودهاید.
وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ: و فرو میگذارد ایشان را در سرکشی و از حد گذشتن در کفر و نفاق، یَعْمَهُونَ: در حالتی که حیران و
سرگردانند از طریق حق و منهج صواب یعنی به جهت تفکر و تدبر ننمودن آنها در آیات بینه و حجج هادیه، حق تعالی آنها را در
گمراهی وا میگذارد و لطف خاصه خود را در باره آنان منظور نفرماید، و این نهایت خذلان و شقاوت بنده میباشد که پس از
ارائه طریق هدایت و مذاکرات پی در پی، شخص متنبه نگردد و از گمراهی باز نایستد و بعد از اتمام حجت، خداوند او را به حال
خود در گمراهی وامیگذارد که عاقبت خسران و نکال و عذاب پاداش یابد.
[سوره البقرة ( 2): آیه 16 ]... ص : 75
( أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالْهُدي فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ ( 16
أُولئِکَ: آن جماعت منافقین، الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَۀَ: کسانیند که بدل کردند و اختیار نمودند گمراهی را که کفر و نفاق و شک و
صفحه 58 از 303
هلاکت است، بِالْهُدي بر راه راست که ایمان و یقین و علم و اخلاص و نجات باشد.
عبارت باشد از بیان، یعنی اختیار کردند حیرت و ضلالت را بر « هدي » در این آیه حیرت، و « ضلالت » : علی بن ابراهیم قمی فرموده
هدایت و بیان، یا اختیار نمودند کفر کسبی را بر ایمان فطري، چنانچه در احادیث آل عصمت علیه السلام وارد شده از حضرت
پیغمبر صلّی اللّه علیه
ص: 76
.«1» و آله: کلّ مولود یولد علی الفطرة حتّی یکون ابواه یهوّدانه او ینصّرانه
سید مرتضی (رحمه الله) در کتاب غرر معنی حدیث را چنین فرموده که: هر مولودي متولد شود بر خلقت دالّه بر وحدانیت الهی و
بندگی او و ایمان به او، تا آنکه پدر و مادر او را یهودي و نصرانی نمایند زیرا اولاد بیشتر نشو و نما کند بر مذهب پدران خود و
الفت یابد به دین و کیش آنان.
بنابراین آیه شریفه اشاره است به اینکه منافقین تبدیل نمودند ایمان فطري خدائی را به کفر کسبی خود.
فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ: پس سود نکرد تجارت ایشان، در استبدال کفر به ایمان و نفعی نبردند در این معامله که نمودند.
تفسیر برهان- از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مروي است که در معنی آیه فرمود: فروختند دین خدا را و بدل گرفتند از آن
کفر به خدا را، پس ربح ننمودند در تجارت آخرت زیرا خریدند آتش و اقسام عذاب را به مقابل بهشت که مهیا بود براي ایشان
.«2» اگر ایمان میآوردند، پس راه نیافتند به حق و صواب
در « اشتري » نکته ادبیه: آیه شریفه استعاره ترشیحیه است یعنی چیزي که مشاکل مشبّه به باشد براي مشبه ذکر کنند، و چون لفظ
واقع شده که مشاکل با اشتري میباشد به جهت تمثیل خسارت « تجارت » معامله ایشان که مبادله است مستعمل شده، در عقب آن
ایشان.
وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ: و نبودند راه یافتگان به طریق فایده تجارت، بلکه در آن تجارت سرمایه را از دست دادند، لا جرم به خسران
ضلالت گرفتار شدند زیرا مقصود از تجارت سلامتی سرمایه و ربح است، و منافقین این هر دو را مطلقا ضایع ساختند به علت آنکه
رأس المال ایشان که فطرت سلیمه و عقل صرف بود، به سوء اختیار ضلالت هر دو را باطل و محو کردند
__________________________________________________
. 1) امالی المرتضی، جلد 2، صفحه 82 )
2) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 64 ، حدیث اوّل. )
ص: 77
و از کمالات و ترقیات انسانی و رسیدن به سعادت جاودانی خود را محروم ساختند.
بعد از آن براي توضیح و تقریر مطلب ضرب المثلی را بیان میفرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 17 ]... ص : 77
( مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ ( 17
مَثَلُهُمْ: مثل منافقین در این معامله، کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً: مانند کسی است که در شب تیره تاریکی در بیابان، روشن نماید آتشی
را تا آنکه اطراف خود را دیده، زود قطع مسافت نماید و از ترس دشمن خود را به مأمنی رساند فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ: پس آن
هنگام که آتش روشن سازد آنچه را که در اطراف آن باشد، ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ: ببرد خدا روشنی ایشان را به واسطه امر آسمانی،
مانند باد و باران و غیر آن، وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ: و واگذارد ایشان را در تاریکیهاي متراکمه در حالتی که هیچ نبینند.
صفحه 59 از 303
تبصره: بالاترین وسیلهها براي فهماندن مطلب به طرف مقابل، مثل زدن است و آن عبارت باشد از اینکه معقولات را به صورت
محسوسات در آورند به جهت فوائد عظیمهاي که در ضمن آن مندرج است. و در ضرب المثل چهار خصلت است:
-1 ایجاز لفظ: مطالب مفصله را در مختصري بیان، و حقیقت امر را واضح سازد.
-2 اصابه معنی: رساندن شخص را به معنی مقصوده منظوره.
-3 حسن تنبیه: آگاه ساختن مخاطب را به نیکوترین طریق.
ص: 78
-4 جودت کنایه: دربرداشتن کنایات و اشارات لازمه مفیده.
و چون مقصود از ضرب المثل آنست که مؤثر شود در قلوب آنچه را که تأثیر نکند وصف آن شیء، زیرا در مثل تشبیه خفی باشد
به حلی و غائب به شاهد به مرتبهاي که معقول محسوس و مجهول معلوم گردد و اشخاص با فطانت و ذکاوت حقایق و دقایقی را از
امثال دریابند لذا مکرر در کلام مجید خداوند ضرب المثل را بیان فرماید براي تذکر، چنانچه فرموده:
.«2» و نیز فرموده: وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ .«1» وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
بیان: مثل منافقانی که اظهار کنند ایمان را و مخفی دارند کفر را، مثل کسی است که طلب کند روشنائی را به روشن کردن در شب
تار، پس به روشنائی آن بهرهور و اطراف خود را مشاهده و مأمون گردد از مخاطره، در این اثنا ناگهان روشنائی خاموش و به وادي
ظلمت حیران و سرگردان بماند. همچنین منافقان به اظهار کلمه توحید و ایمان، از نورانیت آن بهرهمند شوند و به مزایاي اسلام
اختصاص یابند، مانند مخالطه و مناکحه با مسلمانان و حفظ مال و جان و اولاد ایشان و عزت یافتن به عزت مسلمانان و چون
ناگهانی پیک اجل در رسد، به ظلمت و بال نفاق و خوف شدت عذاب گرفتار آیند. حاصل آنکه حق تعالی در وقت مرگ، نور
ظاهر ایشان را که اقرار و ایمان است تاریک گرداند، به جهت ابطان کفر و لا جرم نور امن و راحت مبدل به ترس و عقوبت، و
ایشان در تاریکی سخط و عقوبت بمانند که اصلا راهی براي بیرون شدن آن نبینند.
و بعد از آن، وصف آنها را فرماید:
__________________________________________________
. 1) سوره ابراهیم، آیه 25 )
. 2) سوره عنکبوت، آیه 43 )
ص: 79
[سوره البقرة ( 2): آیه 18 ]... ص : 79
( صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ ( 18
صُمٌّ: کر هستند این جماعت منافقین از شنیدن حق، به این معنی که گوش دل را برشنیدن حق ندارند. بُکْمٌ: گنگ و لال هستند از
گفتن حق، به این معنی که سخن حق را بر زبان جاري نکنند. عُمْیٌ: کور و نابینا هستند، که حق و آثار و بینات آنرا مشاهده نکنند
یعنی چشم دل و بصیرت آنها کور است که آیات واضحه الهیه را مشاهده کنند و ایمان حقیقی بیاورند. مراد آنست که چون آثار
حقیقیه این سه عضو ظاهر نگردد، یعنی دلایل حقه را استماع نکنند و از روي اعتقاد اقرار به خدا و رسول ننمایند و آیات باهره و
معجزات قاهره را منظور نظر ندارند پس گویا قوه سامعه و باصره و ناطقه ندارند. فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ: پس ایشان باز نمیگردند از کفر
به ایمان و از نفاق به ایقان، چنانچه در آیه شریفه دیگر وصف فرماید: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِ رُونَ بِها وَ لَهُمْ
.«1» آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها، أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ
صفحه 60 از 303
تنبیه: گوهر نفیسه و جوهر قدسیه عقل را که حق تعالی در وجود بشر مقرر فرموده، که به راهنمائی عقل خارج که پیغمبر باشد
کمال سعادت را دریابد لکن بدبخت انسانی که این ودیعه الهیه را ضایع ساخته، فهم و شنوائی و بینائی را معدوم و خود را به مرتبه
حیوان بلکه از او هم پستتر گردد زیرا چهار پا با ادراك جزئی، جدّ و جهد نماید در جلب منافع و دفع مضار، و لکن این جماعت
با آنکه مدرك کلیات هستند، ابدا توجه به نفع و ضرر حقیقی ندارند بلکه با علم به ضرر اقدام به آن نمایند. و نیز چهار پا به زجر
زاجر، منزجر و ارشاد یابد، اما این جماعت به سبب فرط عناد و انکار به زجر زاجر و هدایت هادي، متأثر نگردند و مواعظ سبحانی
در قلب آنها تأثیر نکند، لذا در گمراهی بمانند.
__________________________________________________
. 1) سوره اعراف، آیه 179 )
ص: 80
بعد از آن مثال دیگر براي دسته دیگر از منافقین بیان فرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 19 ]... ص : 80
( أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ( 19
أَوْ کَ َ ص یِّبٍ مِنَ السَّماءِ: یا حال منافقان مانند حال جماعتی است که گرفتار باشند میان باران درشت که به سرعت و هیبت تمام فرود
آید از آسمان، یا از ابري که، فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ: در آن تاریکی تراکم و رعد و برق باشد. رعد عبارت است از صداي مهیب
سخت، و برق عبارت است از روشنائی که در آن جهندگی و سوزندگی باشد. این جماعت گرفتاران، یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ:
قرار میدهند انگشتان خود را در گوشهاي خود، مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ: از سختی صداي صاعقههائی که از آن میجهد به جهت
ترس مردن و هلاك شدن. وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ: و خداي تعالی به علم شامل خود احاطه کننده است به آنان که کافر شدند، یعنی
علم سبحانی به همه اقوال و افعال ایشان رسیده و هیچ چیز از نهانی و آشکارا و جزئی و کلی آنها بر ذات الهی مخفی نیست، یا
قدرت الهی به جمیع آنها احاطه دارد بر وجهی که هیچیک از تحت قدرت او نتوانند خارج شوند و هریک به مجازات خود خواهند
رسید.
وجه تمثیل: تشبیه فرموده ایمان و قرآن و چیزهائی که موجب حیات دین است به بارانی که سبب حیات زمین است، و آنچه مترتب
بر ایمان است از تکالیف شرعیه و ترك ادیان باطله. و اقدام به جهاد با اقرباي خود را تشبیه فرموده به ظلمات به زعم آنان. و آنچه
در قرآن است از وعده و وعید، تشبیه به رعد و برق، و ترس آنها از تهدید و توعید الهی را به حال کسی که رعد و
ص: 81
برق او را ترسانده و از شدت ترس گوشهاي خود را بگیرد از شنیدن آن.
در منهج نقل شده که چون منافقان خدمت حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میآمدند، انگشتها به گوشها مینمودند، از
ترس آنکه مبادا حکم الهی به کشتن آنها صادر گردد. حق تعالی تشبیه فرموده ایشان را به جماعتی که به جهت ترس هلاك شدن
خود، وقت شنیدن صاعقه انگشتان را به گوش نهند، و چون حجج نیره قرآنی و آیات لامعه فرقانی به دیده بصیرت ایشان میرسید،
نزدیک بود قلوب آنان به جهت نورانیت آیات قرآن ربوده شود از کیش خود و منتقل گردد به ایمان حق تعالی تشبیه فرموده به
برق که به سبب کثرت لمعان، نزدیک است چشمهاي اصحاب باران را برباید.
ابن مسعود نقل نموده که دو مرد منافق از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گریخته از مدینه جلاي وطن اختیار کردند. در
راه بارانی شدید به آنها رسید. چنانچه در آیه ذکر شده، در آن حال متحیر ماندند هرگاه برقی لامع میشد، چند قدمی میرفتند و
صفحه 61 از 303
چون تاریک میشد میایستادند، و چون صاعقه ظاهر شدي انگشت به گوش نهادي از ترس هلاك شدن، و چون بیتاب شدي
میگفتند کاش زود صبح شدي تا نزد پیغمبر رفته اسلام اختیار کردي. صبح خدمت حضرت اسلام آوردند. حق تعالی حال منافقین
را به این دو مرد تشبیه فرموده که انگشتها به گوش نهند از ترس هلاك شدن.
[سوره البقرة ( 2): آیه 20 ]... ص : 81
یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ
( شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 20
ص: 82
یَکادُ الْبَرْقُ: نزدیک است برق از شدت لمعان، یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ:
برباید چشمهاي آنها را. کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ: هر زمانی که برق درخشان و به سبب آن راه را براي ایشان روشن گرداند، مَشَوْا فِیهِ: راه
روند در آن روشنی وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ: و زمانی که تاریک سازد راه را برایشان به سبب نبودن برق، قامُوا: میایستند و قدم برنداشته و
متحیر و سرگردان شوند. وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ: و اگر خواستی خدا، لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ:
هر آینه ببرد شنوائی آنها را به صداي رعد و دیدههاي آنها را به لمعان برق، إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: بدرستی که خدا بر هر
چیزي تواناست. پس البته قادر خواهد بود بر بردن گوش و چشم آنان.
تتمه تشبیه: همچنانکه خدا قادر است بر بردن چشم و گوش آن گرفتاران باران و رعد و برق، همچنین قادر است بر آنکه گوش و
چشم منافقان را نابود سازد به سبب کفر و نفاق زیرا قوه سامعه را در شنیدن آیات الهی و قوه باصره را در دیدن بینات سبحانی کما
هو حقّه استعمال نکنند لذا مستحق و سزاوار این عقوبت باشند.
از ابن عباس منقول است: مراد این آیه شریفه منافقانند که اول یهود بودند. چون فتح مکه پیش آمد، شاد شدند، گفتند این پیغمبر
همانست که ما وصف او را در تورات خوانده و دانستهایم که او پیغمبر آخر الزمان است، و چون در احد شکست بر مسلمانان وارد
شد، به سبب عدم ثبات ایشان و خلاف امر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مرتد شده از اسلام برگشتند.
تنبیه: یکی از صفات شنیعه و اخلاق قبیحه، صفت نفاق است یعنی دورو بودن سر انجام بدي خواهد داشت. و حضرت پیغمبر صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم در وصایاي به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید:
یا علیّ انّ للمؤمن ثلاث علامات: الصّوم و ال ّ ص لوة و الصّدقۀ و للمنافق ثلاث علامات: ان حدّث کذب و ان وعد خلف و ان ائتمن
خان و لا تنفعه
ص: 83
.«1» الموعظۀ
یعنی مؤمن را سه علامت است: روزه و نماز و صدقه، و براي منافق سه علامت است: علامت اوّل آنکه اگر سخن گوید دروغ
گوید. این کلام دو قسمت را شامل باشد، یکی سخن گفتن با خلق و دیگر گفتار دینی مانند الاسلام دینی و القرآن کتابی که
عملیات صادره از منافق تکذیب فعلی باشد نسبت به گفتار او. علامت دوم آنکه اگر وعده کند خلاف نماید. این هم وعده با خلق
و خالق را شامل است. علامت سوم آنکه اگر امانت قبول کند خیانت نماید چه امانتی که از مردم به او سپرده شود و چه امانت الهی
باشد که مراد دیانت اسلام و احکام قرآن باشد و نسبت به هر دو خیانت نماید.
بعد از بیان حال منافقان، تعداد اقسام مکلفات و ذکر خواص و علت غائی خلقت بندگان که پرستش و ستایش باشد، بیان
میفرماید- به طریق التفات از غیب به خطاب که مستلزم است حظّ و نشاط شنونده و اهتمال به امر عبادت و تفخیم شأن و رفع
صفحه 62 از 303
کلفت عبادت را به لذّت مخاطبه- جمع مکلفان را تماما خطاب میفرماید که:
[سوره البقرة ( 2): آیه 21 ]... ص : 83
( یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 21
یا أَیُّهَا النَّاسُ: اي گروه مردمان، از کافر و مؤمن و منافق و فاسق، اعْبُدُوا رَبَّکُمُ: بندگی و پرستش و ستایش کنید پروردگار خود را
که ایجاد و ابقاء و پرورش فرموده شما را. به یک کلمه جامعه خطاب به تمام طبقات مکلفین فرموده و همه را به مقام سعادت و
کمال ارشاد نموده.
__________________________________________________
1) تحف العقول، صفحه 10 (با اندکی تفاوت) باب فی مواعظ النبی (ص). )
ص: 84
اعبدوا خطاب به ملحدین که خداپرست شوید.
اعبدوا خطاب به مشرکین که موحد شوید.
اعبدوا خطاب به منافقین که به حقیقت عبادت کنید.
اعبدوا خطاب به عاصین که فرمانبردار شوید.
اعبدوا خطاب به مؤمنین که در ایمان ثابت باشید.
اعبدوا خطاب به عابدین که عبادت به اخلاص به جاي آرید.
الَّذِي خَلَقَکُمْ: آن پروردگاري که آفرید شما را، وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ:
و آن کسانی که پیش از شما بودند، از پدران و اجداد شما و غیر آنها، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: براي آنکه پرهیز نمائید و دوري کنید از
موجبات عقاب، یعنی بندگی خدا کنید در حالتی که امیدوار باشید به آنکه داخل شوید در سلک متقیان که فائز شدند به هدایت و
رستگاري و مستحق شدند قرب رحمت و بخشایش سبحانی را.
تنبیه: حق تعالی بندگان را آگاه فرموده به منتهاي درجه سالکین که آن قطع نظر از ماسوي و توجه تامّ به حضرت پروردگار است.
بنابراین درجات عبادت نسبت به اشخاص مختلف میشود. چنانچه در کتاب کافی به اسناد خود از حضرت صادق علیه السلام
روایت شده که: انّ العباد ثلثۀ: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا اللّه تبارك و تعالی طلب الثّواب فتلک
.«1» عبادة الاجراء و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة
یعنی به تحقیق که عبادت کنندگان را سه درجه است: 1- جماعتی که عبادت کند خداي عز و جل را از جهت ترس پس این
- عبادت غلامان است. 2- قومی که عبادت کنند خداوند تبارك و تعالی را به جهت طلب ثواب، پس این عبادت مزدوران است. 3
قومی که عبادت کنند خداي عز و جل را به سبب دوست داشتن مر او را، پس این عبادت جوانمردان و
__________________________________________________
.( 1) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب العبادة، حدیث 5 (جلد 2 صفحه 84 )
ص: 85
افضل عبادت است.
و نیز حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرماید: ما عبدتک خوفا من نارك و لا طمعا فی جنّتک بل وجدتک مستحقّا للعبادة
فعبدتک: عبادت نکنم تو را اي خدا به جهت ترس از جهنم تو و نه طمع در بهشت تو، بلکه یافتم ذات تو را مستحق عبادت و
صفحه 63 از 303
پرستش، پس عبادت نمودم تو را.
[سوره البقرة ( 2): آیه 22 ]... ص : 85
الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
(22)
مقدمه: طریق معرفت الهی و استحقاق ذات سبحانی براي عبادت، منوط است به نظر و فکر در آثار قدرت که یکی از آنها خلقت
بشر و لوازمات احتیاجیه او میباشد، زیرا طریق معرفت از چهار قسم خارج نیست: 1- ضرورت. 2- حس. 3- خبر. 4- فکر و
هیچیک از سه قسم اول صلاحیت ندارد براي معرفت صانع عالم زیرا ضروري آنست که بدیهی و اتفاق همه بر آن باشد و معرفت
الهی چنین نیست و الا اختلاف واقع نمیشد و حس و خبر هم هریک سبب علم به محسوسات است، و ذات سبحانی منزه از آنست،
به براهین قاطعه پس منحصر شد راه معرفت به نظر و فکر لذا ذکر شواهد قدرت خود را براي عموم بیان میفرماید:
الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً: آن ذاتی که به حکمت بالغه و قدرت شامله خود قرار داد براي انتفاع شما زمین را بساطی گسترده، تا
آرام گیرید و حرکت نمائید بر آن به جهت رفع احتیاج خود.
تفسیر برهان: حضرت سید سجاد علیه السلام در این آیه فرماید: قرار داد خداوند زمین را ملایم با طبع شما، موافق اجسام شما، و
قرار نداد خیلی با
ص: 86
حرارت تا بسوزاند شما را، و نه با سرماي زیاد تا منجمد کند شما را، و نه بسیار خوش بو تا به درد آرد سرهاي شما را، و نه بسیار
بدبو تا به زحمت اندازد شما را، و نه بسیار نرم تا غرق کند شما را، و نه بسیار سخت تا مانع شود شما را از بناهاي شما و قبور
مردگان شما و لکن خداوند عز و جل قرار داد در آن از متانت، آنچه بهره برید و نگاه دارید بدنها و بناهاي خود را، و آنچه محکم
گردد به آن خانههاي شما و قبور شما و بسیاري از منافع شما و لذا قرار داد زمین را فراش براي شما.
وَ السَّماءَ بِناءً: و قرار داد آسمان را سقفی برافراشته.
حضرت سید سجاد علیه السلام فرماید: قرار داد آسمان را سقفی بالاي سر شما نگاهداشته شده و تدبیر فرمود در آن ماه و آفتاب و
.«1» ستارگان را به جهت منافع شما
حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرماید: تفکر نما در رنگ آسمان، آن را به این رنگ آفرید، براي آنکه موافقترین رنگها
است براي چشم، و نور آن را قوت دهد، حتی آنکه اطباء گویند اگر کسی را ضعفی در چشم پیدا شود، باید نظر کند به کبود مایل
به سیاهی، و بعضی از طبیبان حاذق حکم کرده بود براي کسی که بینائیش کند شده بود، پیوسته نظر نماید در تغار کبود مملوّ آب.
تفکر نما که هرچه نظر به آسمان کنند ضرر نرساند.
پس آنکه حکما و دانایان بعد از تجارب بسیار پی بردهاند به آن، چون در خلقت حکیم علیم نظر کنی موافق آن مییابی که
.«2» حکمت بالغه الهی در همه چیز ظاهر است
وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً: و نازل فرمود خداوند از آسمان آب باران را، فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ: پس بیرون آورد به سبب باران، وقتی که
با خاك ممزوج گشت، انواع میوجات و حبوبات و سایر نباتات و سبزیجات را.
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 67 ، حدیث اوّل. )
. 2) توحید مفضّل، ترجمه علامه مجلسی، مجلس سوّم صفحه 121 و صفحه 168 )
صفحه 64 از 303
ص: 87
رِزْقاً لَکُمْ: در حالتی که روزي ساخته براي شما و مهیا فرموده.
حضرت سید سجاد علیه السلام فرماید: نازل نماید باران را از بالا، براي آنکه برسد قله کوههاي شما و تلهها و زمینهاي بلند هموار
را، بعد تفرقه کند باران را به حالت نرمی و قطرات درشت و پیاپی تا سیراب گرداند زمین شما را، و قرار نداد براي شما نزول باران
.«1» را یکمرتبه تا فاسد شود زمین شما و درختان و زراعات و میوجات شما
حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرماید: چون نیک تأمل کنی درختان باردار انواع لطایف بیشمار به دست گرفته و نزد تو دراز
نموده و در صحن باغ شاخههاي گل، طبقهاي ریاحین و نسرین و یاسمین به دست برداشته هریک را خواهی برگیري. اگر عقل
داري، چرا میزبان خود را نمیشناسی؟ و اگر هشیاري چرا اصناف لطایف را نمیفهمی و شکر ولیّ نعمت خود را نمیگذاري؟ این
همه اطعمه و میوه و ریاحین و شکوفه و فواکه رنگارنگ در باغ و بوستان براي تو مهیا فرموده و تو منکر احسان منعم و کفران نعم
.«2» او نمایی
فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: پس قرار ندهید براي خدا شریکی در عبادت و حال آنکه میدانید و ممیز هستید میان حق و
باطل.
پس حجت بر شما لازم باشد و معذرت شما در جهالت قبول نباشد زیرا میدانید به علم الیقین که آسمان با این رفعت و زمین با این
بسط و میوجات با این کیفیت، از آثار قدرت ذات خداي یکتاي بیهمتا است.
تنبیه: این دو آیه امر است به یکتاپرستی و نهی است از بت پرستی، و اشاره است به آنچه علت امر به عبادت و نهی از شرك باشد
زیرا حق تعالی مترتب فرموده امر به پرستش خود را بر صفت ربوبیت تا اشعار باشد به آنکه ربوبیت، علت وجوب عبادت است و
بعد بیان ربوبیت را فرمود
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 76 ، حدیث اول. [...] )
. 2) توحید مفضل، مجلس سوم، صفحه 168 )
ص: 88
به اینکه: اصول نعم و ما یحتاج کلیه نوع را ایجاد فرموده، از اطعمه و اشربه و البسه و غیر آن. و چون بر این امور غیر از ذات یگانه
خداوندي کسی قادر نیست و این آیات، شواهد یگانگی الهی است، لذا نهی از شرك را بر آن مترتب فرموده.
مطلب دیگر آنکه: اگرچه خداي تعالی قادر است بر ایجاد اشیاء یک مرتبه، لکن بر سبیل تدریج و از حالی به حالی دیگر، لطایف و
حکم بسیاري را مندرج است زیرا وقت بعد از وقت و زمان بعد از زمان عبرتهاي متعددي از آنها متجدد شود براي اهل بصیرت، و
علوم و مواعظ بسیاري ایشان را حاصل گردد به عظم قدرت سبحانی، به خلاف ایجاد یک مرتبه آنی.
بعد از اثبات وحدانیت، در مقام اثبات رسالت حضرت پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 23 ]... ص : 88
( وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ( 23
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ: و اگر شما در شک هستید، مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا: از آنچه نازل فرمودیم بر بنده ما که حضرت محمد صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم است، یعنی اگر در قرآن شک دارید که از جانب خدا نازل شده، فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ: پس بیاورید شماها- که در
فصاحت سر آمد هستید- سورهاي مثل قرآن یا بعض آن که در فصاحت و بلاغت و حسن نظم و جزالت لفظ و اخبار از امور غیبیه و
صفحه 65 از 303
جامع بودن احکام انتظامیه بشریه به مثل قرآن باشد که در نهایت فصاحت و بلاغت است. وَ ادْعُوا
ص: 89
شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ
: و بخوانید به کمک خود حاضران مجلس و محافل خود را، غیر از خدا، از شعرا و فصحا و خطبا که اعوان شما هستند در تکذیب
پیغمبر ما، یعنی اگر به تنهائی قدرت معارضه ندارید، استعانت جوئید به هر که یاري شما کند غیر از خدا، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ: اگر
هستید راستگویان در اینکه قرآن کلام الهی نیست. یا بخوانید گواهانی که شهادت دهند که آنچه شما میآورید مثل قرآن است،
اگر راستگو هستید که این کلام خدا نیست. و چون هیچ عاقلی شهادت ندهد به آنچه واضح شود فساد آن و ظاهر گردد اختلال
آن، پس عاجز مطلق باشید از آوردن به مثل قرآن، و راستگو نیستید که این کلام بشر است.
تبصره: آیه شریفه دلالتی تمام دارد بر صحت نبوت و صدق رسالت حضرت پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، بدین تقریر که
حق تعالی ایشان را مخاطب ساخته به اینکه اگر قرآن از افتراي پیغمبر میبود، بایستی شما هم قادر باشید از آوردن مثل آن و چون
اهل مکه با دارا بودن درجه علیاي فصاحت و کمال جدّیت، عاجز شدند در این تحدّي و به جهت عجز، نفوس و اموال خود را
معرض تلف و محاربه را بر معارضه اختیار کردند، لا جرم محقق گردید که این کلام فوق طاقت بنی آدم و از جانب خلاق عالم
نازل گشته و آن را معجزه پیغمبر خود قرار داده است.
تکمله: چون قریش از اسلوب قرآن متحیر و از معارضه عاجز شدند، نزد ولید بن مغیره آمدند. گفتند: برو کلام او را بشنو و چارهاي
بنما. ولید خدمت پیغمبر آمد، گفت: شعر خود را براي من بخوان. حضرت فرمود: شعر نیست، لکن کلام خدا باشد که بر پیغمبر
خود نازل فرموده. پس حضرت سوره حم را تلاوت نمود، چون به این آیه رسید: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَۀً مِثْلَ صاعِقَۀِ عادٍ
بدنش لرزید و موهایش راست شده برگشت، به خانه آمد. قریش ترسیدند، مبادا مسلمان شود. ابو جهل «1» وَ ثَمُودَ
__________________________________________________
. 1) سوره فصّلت آیه 13 )
ص: 90
آمد، گفت: اي عم! ما را رسوا نمودي و به دین پیغمبر میل نمودي! گفت:
نه من بر دین شما هستم، لکن کلام سختی شنیدم که بدنها میلرزد.
أبو جهل گفت: شعر یا خطبه یا کهانت است. گفت هیچیک نیست، حلاوتی دارد که وصف نتوان نمود. أبو جهل گفت: پس چه
گوئیم؟ ولید گفت: بگذار فکر کنم. روز دیگر گفت: سحر است، زیرا سحر دلها را میرباید و این کلام هم جذابیت دارد که دلها
را میرباید.
بعد از اثبات رسالت حضرت خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تهدید فرماید ایشان را که
[سوره البقرة ( 2): آیه 24 ]... ص : 90
( فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ ( 24
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا: پس اگر معارضه نکردید و مثل قرآن نیاوردید، وَ لَنْ تَفْعَلُوا: و هرگز نتوانید مثل آن را آورید ابدا یعنی شما در زمان
گذشته و آینده از این معارضه عاجزید و با وجود بر این تصدیق پیغمبر را نمیکنید، فَاتَّقُوا النَّارَ: پس بترسید و بپرهیزید از این
تکذیب و عناد، آتشی را، الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ: آنچنان آتشی که گیرانه آن مردمند و سنگ کبریت که حرارت آن شدید
و عقوبت آن سخت است.
صفحه 66 از 303
در احتجاج- از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مروي است که فرمود: گذشتیم ما با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به
کوهی، و اشک جاري بود از بعض آن. آن حضرت فرمود: چه چیز تو را گریان ساخته، اي کوه؟ عرض کرد: یا رسول اللّه صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم زمانی حضرت مسیح علیه السلام مرور نمود بر من، در حالی که مردم را میترسانید به آتشی که گیرانه آن
مردم و سنگ هستند. من میترسم که از آن سنگها بوده باشم. فرمود نترس آن سنگ کبریت است، پس کوه قرار و
ص: 91
.«1» ساکن شد و آرام گردید
أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ: مهیا و آماده شده است این آتش براي کافران و معاندان، تا در آن معذب و مخلد باشند. و چون شدت عذاب
فاسقان مؤمن به این درجه نیست، لذا این نوع را تخصیص به کافران داده.
تنبیه: آیه شریفه دال است بر کمال شدت و حدّت آتش جهنم زیرا آتش، سنگ را نمیگدازد، مگر وقتی که به نهایت حرارت
رسد.
علی بن ابراهیم قمی از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود: انّ نارکم هذه جزء من سبعین جزء من نار جهنّم و قد
اطفأت سبعین مرّة، ثمّ التهب و لو لا ذلک ما استطاع آدمی ان یطفأها، و انّها لیؤتی بها یوم القیمۀ حتّی یوضع علی النّار فتصرخ
یعنی: به درستی که آتش شما یک جزء از .«2» صرخۀ لا یبقی ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل الّا جثا علی رکبتیه فزعا من صرختها
هفتاد جزء آتش جهنم است، و به تحقیق خاموش شده هفتاد مرتبه به آب پس شعله کشیده و اگر نبود آن، هر آینه قدرت نداشت
آدمی که آن را خاموش کند. و بدرستی که آورده شود به آن روز قیامت تا گذارده شود بر آتش جهنم، پس صدائی کند که باقی
نماند ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل مگر بر جهد به زانو از فزع فریاد آن.
بنابراین عاقل را لازم است اندیشه عاقبت خود نماید و از عذاب الهی به سبب مخالفت غافل نگردد.
ابو الفتوح رازي از ابو العباس قطان نقل نموده که پادشاهی دختري داشت نازدانه، او را بغایت عزیز و همیشه با مطربان داشتی. شبی
مطربان نزد او ملاهی و مزامیر میزدند، عابدي در همسایگی او این آیه را خواند: یا ایّها الّذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا
دختر «3» وقودها النّاس و الحجارة
__________________________________________________
1) تفسیر نور الثقلین، جلد اوّل، صفحه 36 ، حدیث 58 (بنقل از احتجاج طبرسی). )
2) سفینۀ البحار، جلد 2، صفحه 619 (نقل از کتاب المعاد بحار الانوار). )
. 3) سوره تحریم، آیه 6 )
ص: 92
گفت خاموش شوید. عابد دوباره آیه را خواند، دختر جامه دریده جزع و فزع آغاز نمود. پدر بیامد، او را در کنار گرفت، گفت: تو
را چه شده؟ دختر گفت: تو را به خدا آیا خدا را آتشی است که گیرانه آن مردم و سنگ میباشند؟ شاه گفت: بلی. دختر گفت:
اي بیامانت چرا مرا خبر نکردي؟ به خدا قسم طعام خویش نخورم و جامعه نرم نپوشم تا بدانم که اهل بهشتم یا جهنم.
عبرت: منصور عمار گوید: سالی به حج میرفتم. در کوفه شبی در کوچهها گردش مینمودم، آوازي از خانهاي شنیدم. میگفت:
خدایا به عزت و جلالت قسم! این معصیت که نمودم مخالفت تو را نخواستم، و به عذاب تو جاهل نبودم، لکن گناهی عارض شد،
به عفو تو مغرور شدم.
خدایا مرا از عذاب تو که رهاند و اگر دستم از رحمت تو بریده شود چه کنم؟ منصور گوید: خواستم او را امتحان کنم، از شکاف
در این آیه تلاوت نمودم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَ کُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً تا آخر. نعرهاي زد، ساعتی اضطراب کرد و ساکت شد. خانه
صفحه 67 از 303
را نشان نمودم، صبح آمدم، دیدم جنازهاي نهاده، پیرزنی رفت و آمد میکرد. پرسیدم: جنازه کیست؟
گفت: جوانی خدا ترس از اولاد رسول دیشب در مناجات بود، مرد آیه قرآن تلاوت نمود، بیفتاد ساعتی مضطرب، و از دنیا رفت.
چون فایده بعثت، ترسانیدن کافران و معاندان و بشارت مؤمنان و ترغیب آنان است، لذا بعد از ترسانیدن کافران در مقام بشارت
مؤمنان فرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 25 ]... ص : 92
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ
( قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 25
ص: 93
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا: و بشارت و مژده بده کسانی را که ایمان آوردهاند به یگانگی خداي تعالی و نبوت انبیاء سبحانی و جمیع
ضروریات دینی، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: و به جا آوردند کارهاي شایسته و پسندیده، مانند نماز و روزه و حج و زکات و سایر عبادات و
خیرات و مبرات شرعیه را.
تنبیه: آیه شریفه دلالت دارد بر آنکه ایمان فقط کافی نیست، بلکه اعمال صالحه جزو ایمان است زیرا هر جا در قرآن ذکر ثواب و
درجات اخروي را فرموده نسبت به اهل ایمان، به جا آوردن اعمال صالحه را منضم به آن نموده که: الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ.
و نیز حدیث شریف مؤید است: در کافی ذیل حدیثی راوي از حضرت صادق علیه السلام سؤال نماید که خبر ده مرا که ایمان قول
و عمل است یا قول بدون عمل؟ حضرت فرماید: ایمان، عمل است کلّا، و قول بعض از آن عمل است به فرض از جانب خدا که
بیان فرموده در کتاب خود، واضح است نور را و ثابت است حجّت آن و شهادت دهد مر آن را آن کتاب و دعوت نماید به سوي
.«1» آن
بنابراین گفتار بدون کردار فایده ندارد، بلکه عمل باید، تا منتج ثواب باشد.
أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ: به درستی که براي ایشان است بوستانهاي متعدده که از غایت بسیاري درختان روي آن پوشیده شده با میوجات
لذیذ، تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: جاري است از زیر درختها یا در جلو غرفها جویهاي وسیع.
به قدرت کامله الهیه چهار نهر آب و خمر و شیر و عسل در جنب هم بدون حائل روي زمین بهشت جاري باشند، بدون اختلاط و
امتزاجی. حضرت صادق علیه السلام این مضمون را ادا میفرمود، یکی از ملاحده حاضر بود، گفت: هیچ عقلی این معنی را باور
نکند که چهار مایع پهلوي هم باشند و آمیخته نشوند. حضرت فرمود: اي سفیه، نمیبینی که خداي تعالی در یک
__________________________________________________
1) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، جلد 2، صفحه 34 حدیث اوّل. )
ص: 94
پوست تخم دو مایع را جمع فرموده که به رنگ و طبع و طعم مختلف و به هم اصلا مختلط نشوند؟ آن مرد چون این کلام شنید،
ملزم شده اعتراف نمود.
اهل بهشت بر غرفها برآمده، نظاره درختان و میوجات و انهار را نمایند و از میوهجات تناول کنند. کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً: هر
زمانی که روزي داده شوند از آن بوستانها به بعضی از میوجات درختانی که مهیا و روزي ساخته شده است براي ایشان، قالُوا هذَا
الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ:
گویند با یکدیگر این میوهها همان میوههائی است که روزي داده شدهایم پیش از این، یعنی در دنیا. و تصویر میوجات بهشتی به
صفحه 68 از 303
میوههاي دنیا به جهت آنست که تا نفس به آن میل نماید زیرا طباع مایل هستند به آنچه الفت یافته، پس چون در بهشت مثل آن
بینند، به رغبت تمام تناول کنند، یا به جهت ظهور امتیاز نعم بهشتی است که در صورت مانند میوه دنیا لکن در طعم و لذّت مانند
آن نباشد، یا آنکه هرگاه مؤمنان از درختی میوهاي بچینند، حق تعالی به جاي آن مثلش را آفریند. این حال را مشاهده کنند، از
روي تعجب گویند این همان است که پیش از این روزي داده شدیم، یا این میوجاتی است که در دنیا به مرز وقیت آن وعده داده
شدیم.
طبرسی فرماید: قول ابن عباس، که اول باشد، صحیحتر باشد به جهت تردّد بیان در هر وقت که روزي یابند، و داعی آنها به این
کلام زیادتی استعجاب آنان است به آنچه یابند از تفاوت عظیم در لذت و تشابه بلیغ در صورت.
بعد جهت تقریر و تأکید کلام فرماید که: وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً: و بیاورند نزد مؤمنان آنچه روزي یابند از میوجات، در حالتی که مثل
میوههاي دنیا باشد به رنگ و صورت، اما طعم آن مختلف است. زیرا تمام میوجات دنیا بر طعم یک میوه بهشت باشد و همین قدر
تشابه در هیئت و صورت کافی است در اطلاق، پس مناط تشابه اسم است نه مقدار و طعم و لذت. وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ: و براي
ایشان است در آن بهشتها زنانی جفت ایشان از
ص: 95
حوري و انسی که پاکیزهاند از عیبهاي زنان دنیا حیض و نفاس و قاذورات و سایر ادناس و مکروهات از سوء اخلاق و قبح صور و
افعال، چه تطهّر مستعمل است در اجسام و افعال و اخلاق.
در منهج- سعید بن عامر از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که اگر زنی از زنان اهل بهشت یک بار به دنیا
نگاه کند، همه روي زمین پر از بوي مشک گردد و نور آفتاب و ماه را ببرد.
و نیز ابن عباس از آن حضرت روایت نموده که اگر یکی از حور العین آب دهن خود را در هفت دریاي تلخ و شور اندازد، جمیع
آنها مانند شهد شیرین شود.
وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ: و ایشان در آن بهشتها جاوید و همیشگی باشند، و این کرامت و نعمت از ایشان منقطع نشود چنانچه عذاب و
نکال از کفار و منافقین انقطاع نیابد.
تبصره: آنچه اهل بهشت متنعّمند، لذت حقیقی باشد یعنی خوردن و آشامیدن و نکاح و غیره صرف لذت فقط باشد، بخلاف نعم
دنیا که گذشته از مشوب بودن به آلام و اسقام، لذت نباشد، بلکه دفع مرض باشد مثلا غذا هر چه لذیذ باشد، تناول آن رفع مرض
گرسنگی است که اگر به او نرسد، او را تلف نماید. و همچنین تشنگی مرضی است مهلک که سیراب شدن دفع آن را نماید و
همچنین تمام لذتها. لکن در بهشت آنچه بهرهور شوند، عین لذت و حقیقت لذت میباشد. و نیز نعم بهشتی تناهی ندارد و هر آنی
الذّ نعمت قبل را عطا شوند. زیرا اگر به یک طریقه از نعمت مستلذ شوند، هر آینه کاشف باشد از تناهی قدرت، و چون ثابت و
محقق است قدرت مطلقه سبحانی، بنابراین آنا فآنا در تجدید باشد. همچنین عذاب اهل جهنم دائما در شدت و زیادتی باشد و فتور
و سستی نیابد.
موعظه: عاقل منصف متدیّن پس از تأمل دریابد که شایسته و روا نباشد آدمی براي چند روزه دنیا- که دنیا و نعمتش هر دو فانی
شوند- نعمتهاي باقیه اخروي را که خداي تعالی در آیات توصیف فرموده از دست بدهد، و
ص: 96
براي جیفه دنیا گوهر دیانت را- که سرمایه سعادت است- بذل نماید و عاقبت حسرت و ندامت یابد.
تفکر در احوال گذشتگان و نظاره در مساکن آنان، آخرت را یادآوري .« کجا عقل یا شرع فتوي دهد که مرد خرد دین به دنیا دهد »
نماید. زهی سعادت انسانی که این تفکر را غنیمت و در تعقیب آن به صدد تدارك و عمل برآید.
صفحه 69 از 303
ابن مسعود نقل نموده که چون حق تعالی حال منافقان را بعنوان تمثیل فرمود، گفتند: ذات خداوندي بزرگوارتر و عالیتر است که
این نوع امثال را فرماید، حق تعالی در رد سخن آنان فرماید:
[سوره البقرة ( 2): آیه 26 ]... ص : 96
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْ رِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَ ۀً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا
( أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ ( 26
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی: به درستی که خداي تعالی ترك نکند، أَنْ یَضْ رِبَ مَثَلًا ما: اینکه بیان فرماید مثلی از امثال را به حکمت بالغه به
جهت در برداشتن امثال، فواید عظیمه را.
تبصره: چون این مطلب محقق شد که ذات سبحانی محل حوادث نیست، پس صفات مختلفه بندگان هرگاه به خداي تعالی نسبت
داده شود، مراد نهایات آن اعراض است، نه بدایات آن. مثلا حیا نسبت به انسان ابتدا و انتهائی دارد، امّا ابتداي آن تغیر جسمانی که
ملحق شود به انسان، از ترس شرمندگی نسبت قبیح به او، و نهایت آن ترك آن فعل باشد. پس مراد
ص: 97
از نسبت حیا به حق تعالی، غایت آن یعنی ترك میباشد، نه مقدمه آن.
بنابراین معنی آیه آنکه خداوند ترك نفرماید بیان مثلی از امثال را. بَعُوضَ ۀً فَما فَوْقَها: پشه، پس آنچه بزرگتر باشد از آن، مانند
مگس و عنکبوت زیرا متضمن فایده جلیه است که عین حکمت و مصلحت باشد.
در مجمع از حضرت صادق علیه السلام مروي است که حق تعالی مثل پشه را فرموده، زیرا پشه با کوچکی حجمش خلق شده در
آن آنچه را که آفریده در فیل به بزرگی جثه او و به زیادتی دو عضو دیگر و اراده فرموده آگاه فرماید پیغمبرش صلّی اللّه علیه و
.«1» آله و سلّم را بر لطیف خلقش و عجیب صنعش
عجائب پشه: تأمل نما در این حشره ضعیف که خداي تعالی جثّه آن را با وجود کوچکی به هیئت فیل که اعظم حیوانات است خلق
فرموده، و براي او خرطومی مانند خرطوم فیل مقرر فرمود مجوّف، با قوّه مغناطیسیه که خون را به خود جذب نماید، و جمیع قوائی
که براي محافظت بدن ضرور است، از جاذبه و ماسکه و هاضمه و قاضیه و حواس ظاهره و به علاوه دو بال و دو شاخ به او عطا
فرموده، دست و پا و چشم و گوش به تناسب خلق او، و او را به غذائی که خون حیوانات است دلالت، و دو بالش داده تا به طلب
غذا پرواز کند. عجیبتر آنکه خرطوم او را با آن که مانند مو باریک است، مجوّف قرار داد تا خون صاف از آن بالا رود، و او را
تعلیم نمود طریقه فرو بردن خرطوم را، و از دشمنی انسان آگاهش ساخت، و قوه سامعه او را چنان تیز کرده که به محض حرکت
دست آدمی همهمه آن را احساس و فرار کند و به قدرت کامله دو چشم به او مرحمت که محل غذاي خود را میبیند و چون حدقه
او کوچک و محل مژه نبود که غبار از او دور شود، تعلیم نمود او را که به دو دست خود غبار را برطرف و چشم صیقلی یابد. و لذا
حشرات ضعیف مانند پشه و مگس غالبا دستهاي خود را به حدقه
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 67 )
ص: 98
میزنند. و از عجائب آن که به قدرت کامله این حیوان ضعیف، فیل قوي را عاجز گرداند. این قدر قلیلی است از غرائب صنع
پروردگار که عقول را متحیر سازد. جلّت حکمته و عظم برهانه.
حکایت: در روضه الاخبار: روزي مأمون خطبه میخواند. مگسی بر چشم او واقع شد، دور نمود او را، دو مرتبه برگشت. باز دور
صفحه 70 از 303
نمود، مکرر شد، بحدي که خطبه را قطع نمود. پس ابو هذیل، شیخ بصریین، را احضار و پرسید: چرا خدا مگس را خلق و حکمتش
چیست؟ شیخ جواب داد:
براي آنکه ذلیل کند به آن جبابره را. مأمون گفت راست گفتی و به او بخشش نمود. این جواب اقتباس از کلام معصوم علیه السلام
است.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا: پس آنان که ایمان آوردهاند به خدا و پیغمبر و قرآن، فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ: پس میدانند به یقین و از روي
تدبر و تفکر که آن ضرب المثل راست و درست، و به حکمت و مصلحت بندگان بیان فرموده. وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا: و اما آنان که
کافر شدند، فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا: پس گویند از روي عناد و انکار و بر وجه استهزاء، چه چیز خواسته و اراده فرموده خدا
به این مثل؟ یعنی این کلام عبث و فایده ندارد. حق سبحانه در جواب آنها فرماید: فایده این ضرب المثل آنست که:
یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً: فروگذارد و واگذارد خدا به سبب آن مثل، بسیاري از مردمان را که از کثرت عناد و لجاج تدبر ننمایند در مصلحت
آن و تدبر نکنند در حقیقت آن تا آثار قدرت صانع عالم را دریابند و به یگانگی سبحانی اقرار و پرستش او را نمایند. و چون به
حال انکار باقی ماندند، لا جرم طریق لطف و توفیق را از ایشان بازداشته، آنها را واگذارد در وادي گمراهی زیرا به سوء اختیار خود
در کفر و عناد ثابت شدند، وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً: و راهنمائی فرماید به آن ضرب المثل جماعت بسیاري را که بر وجه طلب هدایت در
آن تأمل کنند و قوه عاقله خود را در آن به کار بندند، تا حجاب اشتباه از دیده بصیرت ایشان کشف شده به توفیق الهی و لطف
سبحانی به حق و حقانیت هدایت شوند، وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ: و
ص: 99
وانگذارند در گمراهی به آن مثل، مگر خارج شدگان از طریق حق را که در وادي عناد و انکار سلوك نموده، بدین جهت قلوب
آنان زنگ کفر و شرك فرو گرفته به سوء اختیار خود نور ایمانی را منکدر نموده، لا جرم به حال خود واگذاشته شدهاند در
گمراهی. اما کسانی که به حسن اختیار قبول ایمان نموده، به الطاف الهیه موفق و مؤید گردیدهاند.
تبصره: تصور نشود که هدایت الهی نسبت به کفار قصور دارد، بلکه هدایت الهیه که عبارت است از ارسال رسل و انزال کتب و
قدرت و نصب دلایل و شواهد دالّه بر حقانیت، نسبت به جمیع مکلّفان از مؤمن و کافر به تساوي باشد. منتها در مرحله ظهور، مؤمن
این «1» قبول ایمان نموده مهتدي شد و کافر قبول ایمان را رد نموده کافر شد. و آیه شریفه إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً
مطلب را ثابت و اختیار را براي مکلّفان محقق گرداند که میفرماید: ما هدایت نمودیم راه حق و ایمان را، گروهی قبول نموده شاکر
و مؤمن شدند، و گروهی قبول ننموده کافر شدند. بر کسی بحثی نیست، خود کرده را تدبیر چیست.
راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب تا آدمی نگاه کند پیش پاي خویش
و آیات و اخبار و عقل و عرف این مطلب را شاهد و برهان است، لکن هشیاري و فطانت و انصاف لازم است تا تصدیق آن را
نماید.
__________________________________________________